ای دوستان بشارت!چون شیر زنده است
سرحال و چاق و چله و شنگول و گنده است
سرحال و چاق و چله و شنگول و گنده است
فقیر علاقه ای به نوشتن این یاداشت نداشتم و ترجیح میدادم بجای این چند خطی به تحقیق روی تاریخ ایران اضافه کنم ولی متاسفانه آقای جا افتاده بسیار محترمی که مدت زمانی است پیکر همشیره خود را به مصداق عبارت «الکاسب حبیب الله» به قناره دکان قصابی خود آویزان کرده و مشغول چوب زدن است در نوشته اخیرش که در سایتهای با فرهنگ مقاومت!!منتشر شده بجز ساطوری کردن مجدد همشیره مظلومش یکی دو تا لگد «ایدئولوژیک- استراتژیک- قاطرولوژیک» به فقیر زده است که در این لینک میتوانید ملاحظه بفرمائید «لینک. جیغ بنفش و دکان سوخته» این بزرگوار که یکی از شاخصهای «فرهنگی- ادبی- تربیتی»انقلاب درونی جناب شیر (اسدالله الغایب ادام الله عمره و عزه . به علی میگفتند اسدالله الغالب به ایشان باید گفت اسدالله الغایب شیرغایب خدا که عمر و عزتش دراز باد!) است فقیر را «شاعر فضولاتخوار» خوانده است. من قبلا در یکی دو نوشته منجمله«لینک.چرا حیرت میکنیم!باور کنیم! » و«لینک.ابراز نگرانی». و «لینک.آیا می شود حرف زد؟»بقایای این پیرمرد نازنین و بزرگوار و مودب را تا حدی آنالیز کرده ام و بیش از این لازم نیست، یعنی نمی ارزد، من واقعا دلم نمیخواست و نمیخواهد چیزی بنویسم ولی من باب بشارت و نیز کمک میخواهم بگویم..........ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر