---------------

نه ارتجاع غالب،نه ارتجاع مغلوب.نه «ولایت مطلقه فقیه» نه «ولایت مطلق رهبرعقیدتی».نه مزدوری رژیم پلید و ضد ایرانی آخوندی، نه سرسپردگی به رهبری خود محور و متوهم وخطاکار و انتقاد ناپذیر عقیدتی. پاینده ایران. درود برملت بزرگ ایران. زنده بادآزادی و دموکراسی. برقرار باد اتحاد تمام نیروهای دموکرات و آزادیخواه و سکولار در داخل و خارج ایران علیه رژیم استبدادی و ارتجاعی وسرکوبگر ملایان حاکم.درود بر شهیدان ملت بزرگ و پایدار ایران ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی ایرج مصداقی



گزارش تکان دهنده و تاریخی ایرج مصداقی 
.........گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی  ایرج مصداقی

۳ نظر:

  1. این متننی که درج کرده اید به نظر می رسد که از روی متن پ د اف کپی کرده و چسبانده اید به همین خاطر تماما بهم ریخته است. همین چند خط را بهتر بود تایپ می کرید

    پاسخحذف
  2. سلام به آقای مصداقی
    هرچند من شما را خوب نمی شناسم ولی مطالبی را که نوشته اید جان کلام همه آنهاییست که هم طعم شکنجه و دار و دشنه رژیم را کشیده اندکه بسا خوش ایند تر از این بود که بلحاظ روح و روان و جسم تورا توسط همانهایی که مدعی صاحب همه خونها و درد و شکنج رزمندگان آزادی بودند به مسلخ بکشند.به یاد دارم وقتی از زیر شکنجه جلادان رژیم بیرون می امدیم همه با یک لبخند رضایت به هم نگاه می کردیم و به خودمان افتخار می کردیم که مقاومت می کنیم و هرکس بیشتر شکنجه شده بود سر فرازتر خودش را نشان می داد.چون در آنجا آن جسم انسان است که آسیب می بیند و وقتی روح و روان تسلیم دردهای جسمانی نمی شودشخص احساس سربلندی کرده و ایمانش به هدفش را دو چندان می کند.ولی در سازمان جایی که مرهم زخمهاباید باشدهم جسم و هم رو ح و روان و آرمان همه را به مسلخ می برند .حساب کنید شما برای ارمانی حاضرید از همه چیزتان بگذرید بعد مدعیان همان ارمان شما را به محکمه ببرند وبا مارک مزدور و خائن هویتت را که با آرمانت شکل گرفته خرد و تحقیر کنند خواهید دید که چه طوفان درونی در ضمیر انسان فوران می کند.آنهم از طرف کسانی که زمانی همرزم و همسنگرت ودر یک جبهه بوده اید.درد من از بیگانگان نیست که خود بیگانه اند. درد آن است که در خانه خود ساخته چنین با تو کنند.
    من تا کنون همین مقدارش را که خوانده ام مو به مو و نکته نکته آن درست بوده و خود شاهدش بوده ام و کم گفته اند که زیاد نگفته اند.که اگر عمری باقی بود و فضای مناسب گفته ها در تایید تک تک مواردی که شما گفته اید بسیار است .

    پاسخحذف
  3. سلام
    من همه مقاله 92 شما راخواندم با اینکه با اکثر گفته های شما مهر تایید می زنم ولی چند نکته ای خالی از لطف نیست که بیان کنم:
    1.بنظر می رسد در نتیجه گیری باز هم به نوعی سازمان را در انقلاب آینده مردم ایران پایه اصلی می دانید که این ناقض گفته های شماست.
    اگر به گفته های خودتان ایمان داشته باشید که سازمان یک مناسبات بغایت دیکتاتوری و بی رحم چه در رابطه با نیروهای خود و چه کسانی که در بیرون مناسبات هستنددارند پس نباید اجازه داد چنین دستگاهی بر سرنوشت مردم حاکم شود.پس نباید از آنها خواست که چنین کنند.
    2.سی خرداد را مهر تایید گذاشته اید بنظرم باز خود شما در یک سیستم بسته تشکیلاتی و جدای از توده ها تحلیل وضعیت کرده اید که سی خرداد حق بوده است
    در صورتی که خودتان مطرح میکنید که جرقه این موضوع از جریان اپورتونیستی سالهای زمان شاه زده شده بود که در ارتجاع غالب به انفجار رسید.
    حال سوال این است که اگر خارج از کینه های سازمانی و گروهی و شخصی وارد ایران انقلاب کرده می شدیم ایا باز هم همین نتیجه را داشت؟آیااگر شرایط مردم بعد از انقلاب را درک می کردیم و بر اساس شرایط موجود موضع گیری می کردیم باز نتیجه همین می شد؟
    آیا سخنرانی مسعود که وای به روزی مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم در شرایط درست یک سال و اندی بعدازانقلاب بجاو سنجیده بود؟یعنی آیا از همان اول سازمان کمر همت به بدست گرفتن قدرت نبسته بود حال گور پدر مردم که چه بر سرشان می آید؟
    بخاطر بیاورید که تا قبل از 30 خرداد رژیم مسئولیت هیچ شهیدی را نپذیرفته بود.ولی بعد چی شد؟
    آیا نباید درستی هر عملی را به نتیجه ای که از آن میگیریم ارزیابی کرد؟و گرنه باید حرف مسعود را بزنید که ما عاشورا گونه وارد شدیم!یعنی که حکم حکم الله و دهان همه را بستن؟!!
    3.چرا باز خون و رنج و شکنج کسانی که برای ازادی مردماشن متحمل شدند به پای مجاهدین می نویسید و می گویید که "هیچکس به اندازه سازمان فداکاری نکرده"
    باید تلاش کنیم که هویت افراد بصورت حقیقی را بپذیریم و نه حقوقی و وابسته به یک جریان.این چیزی است که سازمان همیشه مطرح می کند.بعنوان نمونه من نوعی که از سازمان جدا شده ام مگر بیشتر از آنهایی که در راس سازمان هستند بار این مبارزه را بردوش نکشیده ام چرا باید اینهانفی شود و فقط در وصل به یک منشا دیگر اصالت پیدا کند. این همان حرفی است که به خورد نیروها در تشکیلات می دادند که اگر رهبری نبود همه شما خانمها کنار خیابون و مردا دنبال جیم بودند و ... یعنی فرد خودش هویتی ندارد که عرض اندام کند.!باور کنید چنین نیست همه کسانی که خالصانه جان باختند شکنجه شدند در بدری کشیدند همه برای ازادی مردمشان بودند که تحمل می کردند خوب نیاز به ظرف داشتند که قبلا مجاهدین بودند و حال که این ظرف خود آلوده به زهر دیکتاتوریست آن را رها کردند که به آن آلوده نشوند.گفته ها بسیار ولی باید روی این نکته تاکید کرد که سازمان فرشته نجات فردای ایران نیست که روی سرمایه گذاری آن حساب باز کرد.!

    پاسخحذف